Formatieve betekenis in het perzisch
Het Perzisch (فارسی), ook bekend onder de endoniem Farsi is de officiële taal van Iran (Perzië), Afghanistan en Tadzjikistan, die ook door miljoenen mensen in Oezbekistan wordt gesproken. Het Perzisch behoort tot de Indo-Europese taalfamilie en daarbinnen is het een onderdeel van de tak van de Iraanse of Arische talen. Het Perzisch is een Indo-Europese taal, terwijl het Arabisch een semitische oorsprong heeft. De Europese wortels maken dat veel Perzische woorden iets gemeen hebben met Nederlandse: goda (God), dogtar (dochter) en geob (goed), bijvoorbeeld.
معنی سازنده در فارسی - سازنده کار ؛ کارسازنده. کارآمد. کارساز: ز گردان گزین کرد پنجه هزار همه رزمجویان سازنده کار. فردوسی. - سازنده و خواننده ؛ مطرب و مغنی. (ناظم الاطباء). - سازنده و نوازنده ؛ خنیاگر.
تشکیل جستوجوی معنی «تشکیل» در لغت نامه های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.
- Formatieve betekenis in het perzisch De Perzische taal, Farsi genaamd, maakt deel uit van de Indo-Europese taalfamilie en is de officiële taal van het land, gesproken door meer dan de helft van de bevolking. Het wordt gebruikt en begrepen door bijna alle Iraniërs, maar ook door miljoenen in aangrenzende landen zoals Afghanistan, Pakistan, India en Turkmenistan.
معنی سازنده در فارسی
کلمه سازنده کلمه ای کاملا ترکی هست که وارد فارسی شده و معنی متفاوتی هم به خودت گرفته ولی در همان چارچوب. در ترکی ساز که مشخصه به ابزار موسیقی گفته میشود. سازنده دیکشنری فارسی به انگلیسی. architect, component, constituent, builder, fic _, constructer, constructive, constructor, creative, Creator, fabricator, fashioner, formative, generative, gene.فارسی واژه نامه
فرهنگ لغت آنلاین، دهخدا، معین، عمید، دیکشنری فارسی به انگلیسی و انگلیسی به فارسی. این بخش شامل فرهنگ فارسی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ سره و همچنین فرهنگ مترادف ها و متضادها (تألیف فرج الله خداپرستی و برگرفته از تارنمای «دادگان») و واژگان مصوب. فارسی واژه نامه دیکشنری آبادیس شامل بخش هایی نظیر دیکشنری به زبان های مختلف از جمله انگلیسی، فارسی، عربی و همچنین بیست دیکشنری تخصصی با تلفظ انگلیسی و آمریکایی، ترجمه مخفف و کلمات اختصاری، مترجم آنلاین متن.شکل گیری
شکل گیری: ایجاد، به وجود امدن، نشو و نما، پرورش، رویش و بالش، بالیدن، پرورش فرایندی که ساختار یک چیز به مقتضای محیط یا هرچیز دیگر به تدریج شکل میگیرد. جستوجوی معنی «شکل گیری» در لغت نامه های دهخدا، معین، عمید، سره، مترادف و متضاد، فرهنگستان، دیکشنری انگلیسی و فارسی در بیش از یک میلیون واژه.- شکل گیری چگونه "شکل گیری" را به انگلیسی ترجمه می کنید؟: formation. جملات نمونه: مجددا، بسیار مشابه شکل گیری مهارت انسانی کار میکند. ↔ again, works very similarly to human skill formation.